قصه های شیرین پدربزرگ ( دفتر دوم )
کتاب قصه های شیرین پدربزرگ را زینب لوشایی از کتب مختلف مانند مثنوی معنوی مولانا و گلستان و بوستان سعدی و کلیله و دمنه و جوامع الحکایات انتخاب و بازنویسی شده است.این کتاب ۲۰ عنوان داستان را دربرمی گیرد. برخی از عناوین این کتاب عبارتند از:
مرد ساده لوح و دامپزشک،
روباه و طبل،
پدر من زودتر به بهشت می رسد،
قورباغه ای که از مار سواری گرفت،
قضاوت عجولانه،
روزی از روزها مرد هندی که یک فیل داشت تصمیم، گرفت فیلش را به شهر دیگری ببرد. او می خواست فیل را برای مردم آن شهر به نمایش بگذارد. مرد هندی می دانست که مردم آن شهر تا به حال فیل ندیده اند, بنابراین اگر فیلش را به آنجا می برد می توانست برای دیدن او از مردم پول بگیرد.
مرد رفت و رفت تا اینکه شب به آن شهر رسید. فیلش را به طویله ای برد و آن جا بست.چند نفر از مردم آن شهر خبر داشتند که مردی قرار است به همراه فیلش به آنجا بیاد. آنها مدت ها منتظر دیدین فیل بودند; بنابراین تا فهمیدند مرد به شهرشان آمده, برای دیدن فیل جلو در طویله جمع شدند.آنها نمی توانستند که تا صبح صبر کنند; بنابراین از مرد خواستند که به آنها اجازه دهد به طویله بروند و فیل را ببینند. مرد گفت: آخر طویله تاریک است و چیزی دیده نمی شود.
آنها گفتند:اشکالی ندارد ما به فیل دست می زنیم و شکلش را توی ذهنمان می سازیم.
مرد هندی قبول کرد. کسانی که آنجا بودند یکی یکی وارد طویله می شدند و به فیل دست می کشیدند و نظر خودشان را درمورد موجودی به اسم فیل اعلام می کردند.
اولی وارد طویله شد و به خرطوم فیل دست کشید. وقتی بیرون آمد به بقیه گفت: فیل مثل ناودان است. دومی وقتی رفت توی طویله دستش به گوش فیل رسیده بود. وقتی بیرون آمد گفت: نه, فیل مثل بادبزن است.
(کتاب قصه های شیرین پدربزرگ / صفحه ۶۴)