رفتن به محتوای اصلی

شکرستان و یک داستان: پینه‌دوز خوش‌حال

شکرستان و یک داستان: پینه‌دوز خوش‌حال
پدید آورنده(ها):
مترجم(ان):
محل نشر/ناشر:
سال نشر:
1394

کتاب " پینه دوز خوشحال " به نویسندگی مجید راستی، روایت‌گر پادشاهی است که دل‌خوشی نداشته و غمگین است، اما وزیرش او را با پینه‌دوزی آشنا می‌کند که همیشه خوشحال و خندان است و از زندگی خویش لذت می‌برد.
پینه دوز خوشحال یکی از داستان‌های جذاب و آموزنده‌ی مجموعه «شکرستان و یک داستان» است که با روایتی ساده و روان و تصاویری رنگی و جالب برای کودکان ارائه شده.
ماجراهای شکرستان در شهری قدیمی و خیالی با بیش از ۱۰۰ شخصیت روی می‌دهد. این قصه‌ها بر اساس داستان‌ها، ضرب‌المثل‌ها و قصه‌های قدیمی و عامیانه‌ی ایرانی-شرقی انتخاب و سپس با رویکردی مدرن و به روز به رشته تحریر در آمده‌اند. در این شهر باستانی، هیچ‌کس در جایگاه خود نیست. تلاش شده تا با تغییر شکل تصویری و دراماتیک، شیوه‌ای اتخاذ شود که کوچک و بزرگ پس از خندیدن به طنز داستان‌ها، عمیقاً به فکر فرو روند و آینه رفتارهای اجتماعی و فرهنگی خود را بازنگری کنند.
در بخشی از کتاب پینه دوز خوشحال می‌خوانیم:
پادشاه پرسید: «اگر فردا پادشاه آب فروشی را ممنوع کند، چه می‌کنی؟» براز غش غش خندید و گفت: پادشاه چه کار به آب‌فروشی من دارد! بخور! تخمه بخور! غصه نخورا». پادشاه زیر لب گفت: فردا حالیت می‌کنم!» فردا جارچی‌ها با طبل و دهل، دامب و دومب توی شهر راه افتادند و داد زدند: «ای مردم بگوش به دستور عالی‌جناب سلطان شاه از امروز آب‌فروشی در شهر ممنوع است!» شب سوم پادشاه به خانه براز رفت، براز خوشحال‌تر از روزهای قبل می‌گفت و می‌خندید. او گفت: غریبه باور نمی‌کنی، امروز هم شغلم را عوض کردم، داشتم می‌رفتم آب بفروشم که جارچی‌ها، خبر دادند که آب فروشی ممنوعه. من هم زودی رفتم و مشکم را فروختم. با پولش پرده‌ی نقالی خریدم و مشغول کار شدم. در آمدش چند برابر آب فروشی بود.

ایتا روبیکا