سیب سرخی که به من دادی: قصههای زندگی شهید سیدحسین علمالهدی سردار حماسه هویزه
نويسنده اين اثر در مقدمه آورده است: وقتي گوشه هايي از خاطرات زيباي يك دلاوران جوان را شنيدم، تنم لرزيدگويي تاب شنيدن آن همه شجاعت و پاكي و سخاوت را نداشتم،اسمش حسين بود. خاطراتش را خواندم، شيفته اش شدم. اين داستان ها باز آفريني آن خاطرات كوتاه و ماندني است. شايد اداي ديني باشد هر چند كوچك، به بزرگي آن رادمرد جوان.
كتاب «سيب سرخي كه به من دادي»شامل ۱۲ داستان از شهيد سيد حسين علم الهدي، «راه خدا»، «سيرك»، «شاه سنگي»، «زندان جاي نماز نيست»، «آن كيسه پر»، «مثل آفتاب اول صبح»، «مظلوميت مولا»، «كجاست عمار؟!»، «مرغابي هاي آسماني هويزه»، «به خاطر مردم»، پشت نيزارهاي غريب» و سيب سرخي كه به من دادي!» عنوان داستان هاي اين اثراند.
در بخشي از اين اثر چنين آمده «سال ۱۳۵۶ بود. بحبوه و اوج مبارزات مردم، حسين در شهر اهواز پيشنهاد داد: «براي اعتراض به حكومت نظامي و رساندن پيام انقلاب به گوش همه مردم ، در ساعت معين، از بلندگوي مساجد شهر، به مدت ۱۵ دقيقه تكبير بگوييد.» اين طرح براي اولين بار در اهواز به اجرا درآمد. فريادها از بلندگوي مساجد برخاست. مردم به روي بام ها آدند و سراسر شهر پر از آواز آسماني الله اكبر شد.»
خاطرات كتاب «سيب سرخي كه به من دادي» به زبان ساده و روان بازگو شده و اكثر آنها از زبان دوستان، همرزمان شهبد آمده است.