رفتن به محتوای اصلی

سرافرازی ملّت

سرافرازی ملّت

 

مشخصات برنامه درسی سرافرازی ملّت

نام درس: سرافرازی ملّت

موضوع: اخلاق

هدف کلی: دانش آموزان در این درس با بخشی از زندگی‌نامه و صفت بخشندگی امام حسن عسکری علیه‌السّلام آشنا می‌شوند.

اهداف جزئی: دانش آموزان در این درس با موارد زیر آشنا می‌شوند:

  1. اطلاعات شناسنامه‌ای کوتاه از امام حسن عسکری علیه‌السّلام
  2. حکایتی از بخشندگی و مهربانی امام حسن عسکری علیه‌السّلام
  3. روایتی از کرامت و بخشش و مهربانی امام حسن عسکری علیه‌السّلام

هدف رفتاری: انتظار می‌رود دانش آموزان بعد پایان این درس صفت بخشیدن را در زندگی خودشان به کار بگیرند.

روش‌های مناسب تدریس: توضیحی، فعال: (پرسش و پاسخ، داستان، مسابقه)

رسانه‌های آموزشی: تابلو، کارت و ...

 

برنامه درسی سرافرازی ملّت

به نام آن خدای پاک سبحان

که از خاک آفرید این گونه انسان

 

شـروع هر کــار بــا نــام و یـاد خـداســت یعنی:

بعد از یاد خدا نوبت چیست؟ بله سلام

 

سلامی به ارزش گرما در دل سرما
سلامی به ارزش نور در دل شب!
سلامی به سکوت تنهایی
سلامی به قلب شکسته‌ آدم‌ها!
سلامی به مهربان‌ترین دوستان

در همین ابتدا یک داستان خوب و زیبا برایتان می‌گویم که با داستان‌های دیگر فرق دارد. چون داستان به‌صورت مسابقه و با شرکت‌کننده و سؤال همراه‌است. سه نفر را انتخاب و به هرکدام بعد داستان یک برگه می‌دهم که در هرکدام دو سؤال از متن داستان نوشته‌شده‌است. شرکت‌کنندگان باید پاسخ صحیح را بنویسند. پاسخ صحیح به سؤالات برنده را مشخص می‌نماید؛ اما داستان مسابقه‌ای ما نامش «شک نکن» است حواس‌ها جمع همه گوش کنند. 

 

داستان مسابقه شک نکن برای سرافرازی ملّت

عصا که تکه چوبی بود در دستان علی پیر می‌لرزید. از راه دوری به سامرا آمده بودند.[1] در آخر عمری دشت بی‌آب‌وعلف زندگی را از چنگشان ربوده بود زراعتشان خوشه نداده و زمینشان خشکیده بود. گوسفندان و دیگر چهارپایانشان از گرسنگی و تشنگی هلاک شده بودند؛ و اکنون با پسرش آواره‌این شهر و آن ده بودند حال آمده بودند سامرا شاید کسی به حالشان رحم کرده و کمکشان کند تا سختی امسال را پشت سر بگذارند. 

آن‌ها به‌طرف در خانه‌ای رفتند که نخلی در آن قد کشیده بود پیرمرد با صدای لرزانی گفت اگر صد درهم برای لباس و صد تا برای مرکب و صد درهم دیگر برای خرجی راه به ما بدهد ما را بس است. محمد پوزخندی زد و گفت: نه نه !!... پدر اگر آن‌قدر بدهد که بتوانیم شکممان را سیر کنیم کافی است. در خانه را زدند. 

دو مرد میان‌سال از حیاط بیرون آمدند. یکی از آن دو پرسید: چرا اینجا ایستاده‌اید؟ محمد چشم به زمین دوخت. مرد دیگر با مهربانی گفت: در این ساعت در خانه‌ی امام (ع) به روی همه باز است. بسیاری داخل هستند. بروید تو. خدمت کار با احترام آن دو را راهنمایی کرد. وارد حیاط شدند و به‌سوی اتاقی رفتند که چند نفر در آن نشسته و صحبت می‌کردند از کنار درخت نخلی گذشتند و به سمت اتاقی با پنجره زیبا رفتند. 

از چند پله‌ی گلی بالا رفتند. اتاق شلوغ بود چند نفر آهسته سخن می‌گفتند مرد میان‌سالی که لباس سفید تمیزی به تن داشت سرش را تکان می‌داد و به حرف‌های آن‌ها گوش می‌کرد محمد و پدرش  سلام کردند و گوشه‌ای نشستند. محمد گه گاه به چهره‌ی صاحب‌خانه نگاه می‌کرد که مشغول صحبت کردن بود حرف‌هایش شیرین و جذاب بود مرد ژنده‌پوشی جلو رفت و کمک خواست دست مرد سفیدپوش را دید که‌از طاقچه چند سکه برداشت و به فقیر داد پیرمرد خم شد و دعاگویان دست او را بوسید بعد با چشمانی اشک‌آلود بیرون رفت محمد صدای فقیر را می‌شنید که به جان امام دعا می‌کرد و دور می‌شد محمد خسته شده بود نگاهی به پدرش کرد که سر به عصا گذاشته بود و هیچ نمی‌گفت شاید هم غرق خاطرات تلخ آن سفر طولانی شده بود. 

پدرش با اندوه چشم در چشمان امام دوخت بود که صدای امام او را به خود آورد که می‌فرمود: چه شده که به دیدن ما آمده‌اید؟ چند نفر به محمد و پدرش نگاه کردند لبان پیرمرد می‌لرزید و قدرت نداشت چیزی بگوید. چشمان پدرش به‌اشک نشسته بود. صاحب‌خانه به پدرش گفت ناراحت و نگران نباش وقتی چند نفر برخاستند پیرمرد هم برخاست محمد تعجب کرد پدرش گفته بود اینجا آخرین امید گاه‌ان‌ها خواهد بود پدر درراه بسیار از پیشوای پیروان امام حسن بن علی (ع) گفته بود از خوبی‌هایش بذل و بخشش و مهربانی او حال پدر بدون هیچ درخواستی بلند شده و می‌خواست بیرون برود خم شد و کمک کرد تا پدر کفش‌های کهنه‌اش را بپوشد.

از جلوی پنجره می‌گذشتند که محمد صدای گرم و پرطنین صاحب‌خانه را شنید که خدمت کارش را صدا می‌زد.هوا گرم شده بود محمد که‌احساس می‌کرد پدرش پیرتر و شکسته‌تر شده،با ناراحتی گفت: تو که نمی‌خواستی چیزی بگویی، چرا آمدی و خودت را کوچک کردی پدر؟ پدرش به دیوار تنور تکیه داد و گفت: نمی‌دانم پسرم. چند قدمی از در حیاط دور نشده بودند که صدای آشنایی شنیدند. محمد به عقب برگشت همان خدمت کار بود که‌اهسته می‌دوید و صدایشان می‌زد علی بن ابراهیم لحظه‌ای درنگ کن پیرمرد ایستاد محمد چشم به کیسه‌ای دوخت که در دست خدمت کار سنگینی می‌کرد چرمی و رنگ‌ورورفته بود.

این هَمیان [2] را مولا دادند. پیرمرد به چهره‌ی پسرش تبسمی کرد. محمد در تعجب بود آن‌ها که سخنی نگفته بودند. مولا گفتند در این کیسۀ پول پانصد درهم است. دویست درهم آن را برای خودت پوشاک و لباس مناسب بخر با دویست درهم دیگری هم اسب خوب و رهواری تهیه کنید. صد تا درهم دیگر هم خرجی راهتان باشد. پیرمرد می‌خواست دست خدمت کار را ببوسد که او دستش را کشید و گفت: نه من کاره‌ای نیستم. این بخشش مولایمان بود. پیرمرد رو به پسرش گفت: شک نکن

فرزند و پیرمرد به راه‌افتادند. می‌خواستند از خم کوچه به‌سوی دجله بروند که خدمت کار دوباره صدایشان زد، جلو آمد و گفت: راستی حضرت (ع) فرمود: به‌سوی شهر و آبادی بروید نه کوهستان. بعد هم خندید و گفت: امیدوارم در آینده وضعتان بهتر شود. خدمت کار ایستاد و دور شدن علی و پسرش را نگاه کرد که به‌سوی بازار می‌رفتند. تبسمی کرد و برگشت. [3] بعد از شنیدن داستان برگه‌های سؤال شرکت‌کنندگان در مسابقه را به هرکدام می‌دهم هرکسی زودتر در مدت یک دقیقه به سؤالات پاسخ دهد برنده خواهد بود.[4]

  1. پدروپسر به چه شهری رفته بودند؟
  2. خدمت کار وقتی‌که پیرمرد می‌خواست دستش را ببوسد چه گفت؟ [5]

 

سرافرازی ملّت و آشنایی با امام عسکری(ع)

بعد اتمام مسابقه اکنون به کمک چند کارت از شما حاضرین هم سؤال‌های می‌پرسم. [6]

این داستان برای کدام امام است؟
نام پدر امام عسکری (ع) چیست؟
نام مادر امام عسکری (ع) چیست؟
امام عسکری (ع)، امام چندم است؟
امام عسکری (ع)، معصوم چندم است؟
امام عسکری (ع) در چه شهری متولد شد؟

با این اطلاعات از امام حسن عسکری علیه‌السّلام  کدام امام دیگر نام خودش و پدرش با امام حسن عسکری علیه‌السّلام یکی است؟ احسنت! امام حسن مجتبی علیه‌السّلام

 

 

برنامه را با صلوات ادامه می‌دهیم. سلامتی امام حسن عسکری علیه‌السّلام  و ظهور پسر بزرگوارش امام زمان عج صلوات. در این قسمت می‌رویم سراغ مسابقه «به خاطر بسپار تا برنده شوی» من روی کارت کلامی ازامام حسن عسکری علیه‌السّلام نوشتم. [7]

هرشخصی بخشش عادتش باشد؛ دوستانش زیاد خواهند بود

هر شخصی بیاید در مدت‌زمان پانزده ثانیه کلام امام (ع) را به خاطر بسپارد و سپس آن را روی تابلو به‌طور کامل بدون کم‌وزیاد نمودن کلمات، بنویسد جایزه‌ای دریافت می‌نماید. با تشکر از شرکت‌کنندگان در مسابقه که جایزه هم دریافت نمودند. در ادامه سراغ صلوات بر محمد (ص) و آل محمد (ع) برویم. خوب سخن از کرامت و بخشش امام حسن عسکری علیه‌السّلام است حالا برویم تا حکایتی شنیدنی از کرامت امام حسن عسکری علیه‌السّلام به نام «حکایت طلا و نقره» گوش کنیم.

 

حکایت طلا و نقره در سرافرازی ملت

ابوهاشم جعفری گویدد: روزی امام (ع) سوار مرکب خود شد و حرکت کرد. من نیز همراه حضرت (ع) به راه افتادم. حضرت (ع) جلوی من حرکت می‌کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن خود مشغول چاره‌اندیشی بودم. در همین بین امام (ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد.

 سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای طلا داخل خاک‌ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام (ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به‌اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تأمین مخارج زندگی خود و خانواده‌ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام (ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خودروی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس‌ازاینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به‌سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری (ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم. 

بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی‌هایم بود. آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی‌های منزل و خانواده‌ام را تهیه و تأمین کردم. [8] بعد از شنیدن حکایت من‌جمله‌ای از امام حسن عسکری علیه‌السّلام  روی تابلو می‌نویسم توجه کنید.

ايمان به خدا و سود  رساندن به برادران

دانش آموزی که بیاید و این جمله را با ده شماره بدون نقطه روی تابلو بنویسد جایزه‌ای به او تعلق می‌گیرد. امام حسن عسکری علیه‌السّلام فرمود: دو خصلت است كه بهتر از آن‌ها چيزي نيست:

  1. ايمان به خدا
  2. سود رساندن به دیگران. [9]

هشتم ربیع‌الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) تسلیت [10]

 

شعر برای امام عسگری(ع) سرافرازی ملّت

بر امام من، عسکری درود

آنکه باخدا بود و بنده بود

 

بوده چون نبی، بوده چون علی

بر جهانیان، بوده او ولی

 

بوده چون چراغ، در مسیر دین

دارد احترام، بین مسلمین

 

بوده او شریف، بوده او امام

نزد خالقش دارد احترام [10]

 

خوب در آخر با دعا برای فرج آقا امام زمان (عج) برنامه را به پایان می بریم. همه باهم دعای سلامی آقا امام زمان (عج) را زمزمه می‌نماییم.

 

پانویس:

[۱] سامرا (سامَرّاء) مخفف عبارت سُرِّ مَن رَأیٰ؛ به معنای: شاد شود هر که آن را بدید، از شهرهاى عراق، زادگاه حضرت مهدی علیه‌السّلام و مدفن امام هادی و عسکری علیهماالسلام است. همسر امام هادى (ع) سوسن نام داشت. وى کنیزی از اهالى نوبه بود که در مدینه و خانه امام هادى‏(ع)  از او امام حسن عسکرى‏(ع) متولد شد. وى از زنان عارف و فاضل عصر خود و به نام‏هاى «سلیل، حدیثه، حربیه» معروف و مشهور بود. نوبه، نام سرزمین وسیعى در جنوب مصر است. رسول گرامى اسلام اهالى آن دیار را ستود و درباره آنان ‏فرمود: من لم یکن له أخ فلیتخذ اخاً من النوبة. «هر کس برادرى ندارد شخصى از اهالى نوبه را به برادرى بگیرد. کشف‏الغمه، ج 3، ص 197؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 701  و  زنان مردآفرین، محمد محمدى اشتهاردى، ص 185. حضرت ابومحمد حسن بن علی عسکری علیهماالسّلام (۲۳۲ – ۲۶۰ ه.ق) فرزند امام هادی (ع) و پدر حجت خدا امام زمان (عج) می‌باشند. 

کنیه حضرت را امام هادی (ع) بر ایشان نهاد که اشاره به این دارد که فرزند آن حضرت امام منتظر است که روایات ائمه پیشین ایشان را همنام پیامبر معرفی نموده بودند. اخبار الدول، ص ۱۱۷. بحرالانساب، ص ۲. تحفۀالانام، ص ۸۶ و النجوم الزاهرة، ج ۳، ص ۳۲.اخبار الدول، ص ۱۱۷ و بحرالانساب، ص ۲. بحرالانساب، ص ۲. سامرا یک منطقه نظامی به شمار می‌رفت و امام را به خاطر اقامت در آنجا (محله‌ای ازآنجا) «عسکری» لقب دادند. لازم به ذکر است همان‌طور که مورخان تصریح کرده‌اند اگر درجایی لقب «عسکری» به‌تنهایی بکار رود مراد امام حسن عسکری است نه پدرشان. بحرالانساب، ص ۲.جان‌ودل خود را پاک‌کرده درراه اعمال نیک پرورش داده بودند. تحفۀالانام، ص ۸۷. بحار، ج ۵۰، ص ۲۳۶ و در اخبارالدول و کتب دیگر، الخالص آمده است.تحفۀالانام، ص ۸.تحفۀالانام، ص ۸.جوهرة الکلام، ص ۱.سفینۀالبحار، ج ۱، ص ۲۵۹.مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۲۱؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۳۶؛ نورالابصار، ص ۱۶۶.

[۲] هَمیان بر وزن انبان، کیسه‌ای طولانی که بر کمر بندند و در آن درهم نهند. کیسۀ پول برای مسکوک نقره که امروزه بر مطلق پول اطلاق شود.

[۳] کتاب شک نکن بازنوشته مسلم ناصری، مربی داستان را کامل از روی متن بخواند.

[۴] برنده با دادن جایزه  تشویق می‌شود. اگر کسی به سؤالات پاسخ نداد از حاضرین پرسیده می‌شود.

[۵] جواب سؤال داستان شهر سامرا، این بخشش مولایمان است.

[۶] اندازه کارت‌ها مناسب، سؤال روی کارت‌ و جواب پشت کارت‌ و به ترتیب طبق سؤال‌ها باشد. پاسخ ها: امام حسن عسکری (ع)، سیزدهم، یازدهم، علی (ع)، حدیثه و مدینه.

[۷] مربی با در نظر گرفتن وقت می‌تواند از چند شرکت‌کننده استفاده نماید. از یک تا پانزده به همراه حاضرین می‌شمارد. قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری علیه‌السّلام: مَنْ کانَ الْوَرَعُ سَجّیَتَهُ وَ الْکَرَمُ طَبیعَتَهُ وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ. کَثُرَ صدیقُهُ وَ الثَّناءُ عَلَیْهِ؛ هرکس ورع (پرهیزگاری) و احتیاط در روش زندگی‌اش، بزرگواری و سخاوت عادت برنامه‌اش و صبر و بردباری برنامه‌اش باشد؛ دوستانش زیاد و تعریف‌کنندگانش بسیار خواهند بود. أعلام الدّین، ص ۳۱۴.

[۸] ابوهاشم جعفری از دوستان امام عسکری (ع) است. داستان با توجه به مقتضیات زمان و مکان، فهم مخاطب و ... بیان شود. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، ج ۵۰، ص ۲۵۹، ح ۲۰.

[۹] ابومحمد، حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، تحت العقول عن آل الرسول علیهم السّلام، جامعه مدرسين، ص ۴۸۶. اُوصيكُم بِتَقوَى اللَّهِ وَ الوَرَعِ فِي دينِكُم وَ الِاجتِهادِ لِلَّهِ وَ صِدقِ الحَديثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ اِلَى مَنِ ائتَمَنَكُم مِن بَرٍّ اَو فاجِرٍ وَ طولِ السُّجودِ وَ حُسنِ الجِوارِ فَبِهَذا جاءَ مُحَمَّدٌ (ص)‏ صَلُّوا فِي عَشائِرِهِم وَ اشهَدوا جَنائِزَهُم وَ عودوا مَرضاهُم وَ اَدّوا حُقوقَهُم فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم اِذا وَرِعَ فِي دينِهِ وَ صَدَقَ فِي حَديثِهِ وَ اَدَّى الاَمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ هَذا شيعِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ؛ شمارا توصيه می‌كنم به پرواى از خدا، پارسایى در دين، كوشش درراه خدا، راست‌گویی، اداى امانت به نيك و بد، طول سجده، خوش همسايگى كه این‌ها برنامه پيامبر (ص) است، به فاميل‌هایتان محبت و احسان كنيد، جنازه‌هایشان را تشييع كنيد، از بيمارانشان عيادت كنيد، حقوقشان را بپردازيد. 

كه چون يكى از شما در دين پارسا و در سخن راست‌گو، امانت‌دار و خوش‌اخلاق باشد، گويند اين شیعه‌مذهب است و من خرسند شوم. اتَّقُوا اللَّهَ وَ كونوا زَيناً وَ لا تَكونوا شَيناً جُرُّوا اِلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ فَاِنَّهُ ما قيلَ فينَا مِن حُسنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِن سوءٍ فَما نَحنُ كَذَلِكَ؛ از خدا پروا كنيد و زينت ما باشيد، ننگ ما نباشيد، محبت‌ها را به‌سوى ما جلب كنيد، زشتي‌ها را از ما دفع نمایيد، كه هرگونه خوبى به ما نسبت دهند ما اهلش هستيم و هر عيبى به ما اسناد دهند ما از آن به دوریم.‏ لَنا حَقٌّ فِي كِتابِ اللَّهِ وَ قَرابَةٌ مِن رَسولِ اللَّهِ وَ تَطهيرٌ مِنَ اللَّهِ لا يَدَّعيهِ اَحَدٌ غَيرُنا اِلّا كَذّابٌ؛ ما را در كتاب خدا حقى است و با پيغمبر نسبتى و از جانب خدا طهارتى، غير از ما هیچ‌کس دعوى اين مقام نكند جز دروغ‌گوی. ‏أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ (ص) فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُوا ما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمْ السَّلامِ؛ زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیامبر (ص) صلوات بفرستید؛ زیرا صلوات بر پیامبر (ص) ۱۰ حسنه دارد.

 آنچه را به شما گفتم حفظ ( و عمل) کنید و شمارا به خدا می‌سپارم و سلام بر شما. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۷، تحف العقول‏، ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، ناشر: جامعه مدرسین، قم، ۱۴۰۴، ص۴۸۸، حیاة الامام الحسن العسکری، ص ۹۲-۹۳ و ر.ک: فرهنگ کوثر، ش ۶۰، ص ۷۹ ـ ۹۵ و ۱۰۸ ـ ۱۱۶، ش ۷۱، ص ۱۰۴ ـ ۱۰۹.

[۱۰] مهدی وحیدی صدر.مطابق با نقل شیخ صدوق آن حضرت را معتمد عباسی با خوراندن سم به ایشان به شهادت رساند. شیخ صدوق، الإعتقادات، ج ۱، ص ۹۹.منابع تاریخ شهادت آن حضرت  (ع) را هشتم ربیع‌الاول سال ۲۶۰ هجری گفته‌اند ازآنجاکه امام  (ع) یک چهره کاملاً شناخته‌شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هاله‌اى از غم و بهت‌زدگى فضاى سامرا را فراگرفت. موسوعة الإمام العسکري (ع)، ج ۱، ص ۱۳۴ و ۱۳۵. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 131؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 424، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق و نیز ر. ک: دلائل الامامة، ص 424؛ مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص422. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ‏2، ص 585، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 132؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ‏2، ص 209. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 313؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 131. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏2، ص 475، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق و کشف الغمه، ج ۳، ص ۲.

ایتا روبیکا