زنان سپیدپوش: چهارده حکایت از زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س)
زنان سپیدپوش مشتمل بر چهارده حکایت از زندگانی حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها می باشد. اولین حکایت از خدیجه کبرا و تولد دخت گرانقدرش می گوید و آخرین حکایت به وفات و شب آخر زندگی آن حضرت اشاره دارد، و ۱۲ حکایت دیگر در این میان از فرزندان، شوهرداری، حفظ حجاب، صبر و متانت، احترام به پدر و ... حضرت فاطمه(س) سخن می گویند. این کتاب نیز به تقلید از «کشتی پهلو گرفته» با استفاده از زاویه دیدهای مختلف، حکایات را روایت می کند. حکایت اول از زبان سوم شخص بیان می شود. «یکدفعه انگار دیوار خانه شکاف برمی دارد، سقف بالا می رود، آسمان پیدا می شود و چهارده زن با جامه هایی سپیدتر از برف، پا به خانه خدیجه می گذارند. هر یک جامی در دست دارند، با آبی زلالتر از شبنم.» و یا در حکایتی دیگر که حضرت امام حسن و امام حسین(ع) از مادر لباس عید می خواهند و به دستور خداوند از بهشت برای آنها لباسهای زیبا فرستاده می شود. «مادر در را بست و بسته را باز کرد. دو پیراهن سبز و قرمز، دو زیرجامه کوچک و بزرگ، دو دستار کوچک، دو جفت کفش زیبا در آن بسته بود. کفشی به آن زیبایی کسی ندیده بود. لباسی به آن قشنگی کسی ندوخته بود. زیرجامه ها بوی عطر یاس می داد و دستارها بوی باغ بهشت. لبخندی بر لبهای فاطمه نشست». این کتاب با زبانی ساده و با بهره گیری از حکایات اسلامی، گوشه ای از زندگی حضرت فاطمه(س) را به نمایش می گذارد، گوشه ای که با توجه به شخصیت والای آن حضرت قطره ای از دریای بیکران نجابت و مظلومیت او است.