رفتن به محتوای اصلی

رستم و کوه سپند

رستم و کوه سپند
پدید آورنده(ها):
مترجم(ان):
محل نشر/ناشر:
سال نشر:
1392

کتاب "قصه‌های تصویری از شاهنامه (10) - رستم و کوه سپند" از انتشارات قدیانی، داستانی جذاب و آموزنده از شاهنامه فردوسی را برای کودکان به تصویر کشیده است. این کتاب مناسب گروه سنی کودک است و با تصاویر رنگی و متن ساده، داستان دلاوری‌های رستم در کوه سپند را به طور جذاب و قابل فهم برای کودکان روایت می‌کند.

برشی از کتاب:

رستم می دانست که فیل سفید پدرش، حیوان بسیار بزرگ، قوی هیکل و خطر ناکی است. آن حیوان کوه پیکر، می توانست مرد های بزرگ را مثل مورچه ای زیر پایش خرد کند. او فوری به داخل خانه دوید. گرز پدر بزرگش، سام، گوشه ی اتاق به دیوار تکیه داشت. آن را برداشت و بیرون خانه دوید تا فیل خشمگین را بگیرد و به داخل خانه برگرداند. خدمتکار ها با دیدن رستم جوان، ترسیدند که فیل او را زیر دست و پایش له کند. اگر این اتفاق می افتاد، چطور جواب زال را می دادند؟ این بود که جلو رستم را گرفتند و گفتند: تنها کجا می روی؟ صد نفر هم نمی توانند جلوی این فیل خشمگین را بگیرند. اما رستم به حرف خدمتکار ها توجهی نکرد. جلو دوید و با گرز سنگین، ضربه ای به سر فیل سفید زد. ضربه رستم آن قدر شدید بود که آن فیل بزرگ به زمین افتاد و دیگر بلند نشد. فریاد شادی مردم بلند شد. خبر به زال رسید که رستم یک تنه فیل سفید را از پا در آورده است. زال از کشته شدن فیل قوی هیکلش ناراحت شده بود. اما خدا را شکر کرد که فیل به مردم آزار نرسانده است. او به خاطر زور بازو و شجاعت پسر جوانش خوشحال بود. ناگهان فکری به نظرش رسید. بایستی با پسرش حرف می زد. زال فهمیده بود که رستم هم پهلوان است و باید راه و رسم پهلوانی را یاد بگیرد. این بود که رستم را صدا کرد و به او گفت: پسر جان! تو با این کار، پهلوانی و دلیری خودت را نشان دادی! اما می دانی که پهلوان های ایران زمین، همه زور بازو و دلیری خود را در راه ایران به کار می گیرند و پهلوانی خود را در راه کمک به مردم به کار می برند. رستن گفت: بله، می دانم پدر جان! من هم حاضرم همه زور بازو و شجاعتم را در راه کمک به مردم به کار ببرم.

ایتا روبیکا