- ای کار گشای هر چه هستند
- نام تو کلید هر چه بستند[1]
از بهترین ایدهها شروع در اجرا، این است که به صورت بسیار حرفهای به این موضوع فکر کنید که چه شروعی برای اجرا، میتواند مرتبط ترین نوع شروع باشد؟ مثلاً فرض کنید شما در مورد اعتقادات یک اجرا کلاسی برای مقطع متوسطه دارید! خب مسلماً این شروع میتواند بسیار جذاب باشد! به نام خالق پیدا و پنهان//که پیدا و نهان داند به یکسان. یا مثلاً اگر موضوع شما، کتاب است، میتوانید از چنین شعری استفاده کنید: به نام خداوند لوح و قلم//حقیقت نگار وجود و عدم. امام رضا(ع) فرمود: هر كس كاری را با روش خودش انجام دهد، نمیلغزد و اگر هم بلغزد، راه چاره آن بیابد.[2] شعر را مقصود اگر آدمگری است//شاعری هم وارث پیغمبری است.[3] از چیزهایی كه در بهتر شدن اجرا به كار میآید و بر جذاب بودنشان میافزاید و به عنوان شاهد برای مطلبی به كار گرفته میشود، شعر است. به همین دلیل، شماری از مربیان در جذاب شدن اجرا، از شعر استفاده میكنند. آن چه در پی میآید، روش استفاده از شعر در اجرا و البته مُشتی از خروار و اندكی از بسیار است كه امید میرود مطبوعتان آید و مقبولتان افتد.
- دلیل نبودن: هیچ گاه شعر را دلیل و مستند سخن قرار ندهیم؛ زیرا از نظر علمى و منطقى، شعر نمى تواند چنین كاركردى داشته باشد. نیز نگاه و دیدگاه هاى گوناگون و متضاد شاعران ـ حتى بزرگان آنان ـ در مورد یك پدیده یا موضوع، نشان از استنادناپذیرى اشعار و سخنان آنان دارد؛ به طور مثال، در برخورد با دشمن، برخى از شاعران چنین سروده و گفته اند: ز سنگ خاره، دَم تیغ زود برگردد//به هر كه با تو كند دشمنى، مدارا كن. طریق زندگى با دوستان بنگر چه سان باشد//تو را هر گاه مى گویند، با دشمن مدارا كن. برخى دیگر نیز ـ بر خلاف نظر آنان ـ چنین سروده و گفته اند: امروز بكُش چو مى توان كُشت//كآتش چو بلند شد جهان سوخت. مگذار كه زه كند كمان را//مگذار كه زه كند كمان را.
- تناسب محتوایى: هنگام استفاده از شعر، تناسب محتوایى و ارتباط مضمونىِ آن را با موضوع و اندیشه مورد نظر خویش رعایت كنیم. مثلاً یكى از كارگزاران و مدیران اجرایى، این سروده سهراب سپهرى را بر درِ ورودىِ دفترِ كارش نوشته و تناسب را رعایت نكرده بود:به سراغ من اگر مىآیید.نرم و آهسته بیایید.مبادا كه تَرَك بردارد.چینى نازك تنهایى من. نیز شمارى از حافظپژوهان[4] بر این عقیدهاند كه بیت زیر در باره ارزش و اهمیت حفظ و شناخت قرآن و احترام نهادن به آن نیست:عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ//قرآن ز بَر بخوانى در چارده روایت. بلكه حافظ مى خواهد ارزش و اهمیت عشق الاهى را بیان كند. بدین رو مى گوید: این عشق الاهى است كه مى تواند براى رسیدن به كمال نهایى، كارساز و چاره ساز باشد و به فریاد تو برسد. پس حتى اگر همچون حافظ، قرآن را با چهارده قرائت از حفظ داشته و قرآن شناس باشى و با چهارده روایت از بَر بخوانى، باز این هم نمى تواند ـ بدون آن عشق ـ دستگیر و فریادرس تو باشد.
- معانى بلند: از همان آغاز، درگفته ها و نوشته هاى خود، اشعارى را به كار گیریم كه داراى معانى بلند و متعالى و ایماژها و تصویرسازىهاى زیبا و جذاب و از قوّت تألیف و حُسن تعبیر برخوردار باشند. توجه به این نكته باعث مى شود كه ذوق و قریحه ما و مخاطبان ما به مرور زمان تلطیف گردد و دانش و اندیشه ما و مخاطبان ما روز به روز عمیق تر و مایه وَرتر شود. بدین منظور، بكوشیم كه فقط اشعار شاعرانِ ذوقمند، خوشقریحه، بلنداندیش، تصویرپرداز و سخنآرا را مطالعه كنیم و از اشعار این گونه شاعران در سخنان و نوشته هاى خویش بهره بگیریم. نمونه هاى در پى آمده از صائب تبریزى، مى تواند در این زمینه الگو و درس آموز خوبى براى ما باشد:دامن فكر بلند آسان نمى آید به دست//سرو مى پیچد به خود تا مصرعى موزون كند. خنده رسوا مى نماید پسته بى مغز را//چون ندارى مایه، از لاف سخنْ آزاده باش.دامن شادى چو غم، آسان نمى آید به دست//پسته را دل مى شود خون تا لبى خندان كند.
- دَرج و حل: در نوشتن و سخن گفتن، به دو شیوه از شعر استفاده مى شود: أ. دَرج: در این شیوه نویسنده یا گوینده، عین یك شعر را به عنوان شاهد در نوشته یا سخن خود ذكر و درج مىكند. مثال اول: این بحثى را كه مطرح كردم، به اجمال نمى توان از آن گذشت؛ به گفته حافظ: زاین قصه، هفت گنبدِ افلاك پُرصداست//كوته نظر ببین كه سخنْ مختصر گرفت. مثال دوم: بدیهى است كه هیچ نعمت و موهبتى، ارزان به دست نمى آید و «نابرده رنج، گنج میسر نمى شود». عبارت داخل گیومه به این سروده سعدى اشاره دارد: نابرده رنج گنج میسر نمى شود//مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد. ب. حل: در این شیوه نویسنده یا گوینده، شعر را تجزیه و تقطیع مى كند و مفهوم یا پارهاى از آن را به عنوان شاهد در نوشته یا سخن خود ذكر و حل مىكند. مثال: اى انسان!ابر و باد و مَه و خورشید و فلك و سایر عوامل طبیعت در كارند تا تو بتوانى نانى به كف آرى و به غفلت نخورى. عبارت اخیر نیز به این سروده سعدى اشاره دارد: ابر و باد و مَه و خورشید و فلك در كارند//تا تو نانى به كف آرىّ و به غفلت نخورى.
- نوگرایى: بكوشیم براى پیام و موضوعِ مورد نظر خود، اشعارى را به كار گیریم كه چندان تكرارى نباشند؛ بلكه از اشعارى استفاده كنیم كه كمتر نوشته و خوانده شده اند؛ به طور مثال، اگر مى خواهیم اهمیت نوآورى را بیان كنیم، از این سروده فرخى سیستانى كمتر استفاده نماییم؛ زیرا در اهمیت نوآورى، غالباً از این بیت استفاده مىكنند: فسانه گشت و كهن شد حدیث اسكندر//سخن، نو آر كه نو را حلاوتى است دگر. مى توانیم به جاى بیت پیشین، مثلاً این دو بیت از مولوى و كلیم كاشانى را كه كمتر شنیده و خوانده شده اند، به كار گیریم: هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود//وارهد از حدّ جهان، بى حد و اندازه شود. گر متاع سخن امروز كساد است «كلیم»//تازه كن طرز كه در چشم خریدار آید.
یا چنان چه درباره موضوعى مى خواهیم بگوییم كه اگرچه ما در این زمینه سخن را به پایان برده ایم، هنوز مطالب و سخنان دیگرى نیز باقى است، غالباً به این مصراع از سروده سعدى اشاره مى كنیم: «به پایان آمد این دفتر، حكایت همچنان باقى» و البته معمولاً از نزد خودمان یك فعلِ «است» نیز در پایان این مصراع مى افزاییم و حال آن كه مى توانیم مثلاً از بیت هاى زیر كه به ترتیب از اقبال لاهورى و مولوى و سعدى هستند، استفاده كنیم: گمان مبر كه به پایان رسید كار مُغان//هزار باده ناخورده در رگ تاك است. این سخن را ترجمِه ىْ پهناورى//گفته آید در مقام دیگرى. بیش از این در نامه نتْوانم نوشت//این حكایت را بباید دفترى[5]
اشعار نوروزی
برای آشنایی با مهارتهای موردنیازتان در تدریس میتوانید با کلیک روی هرکدام از موارد زیر، به آنها دسترسی داشته باشید:
- شعر
- اردو
- مسابقه
- کلاسداری
- اسباببازی
- نقد داستان
- جدول قرآنی
- پوشش مربّی
- قصههای قرآن
- مهارت «پایان»
- مهارت «بازی»
- مهارت «شروع»
- مخاطب شناسی
- پرسش استاندارد
- مهارت «تدریس»
- مهارت «نویسندگی»
- مهارت «قصّهگویی»
- مهارت «شعرخوانی»
- شیوه «تنظیم محتوا»
- مهارت «تابلونویسی»
- مهارت «رنگ آمیزی»
- مهارت «فرزندپروری»
- مهارت آموزش «مفاهیم قرآنی»
پانویس:[1] ای نام تو بهترین سرآغاز//بینام تو نامه کی کنم باز.ای یاد تو مونس روانم//جز نام تو نیست بر زبانم.ای کار گشای هر چه هستند//نام تو کلید هر چه بستند. نظامی، خمسه، لیلی و مجنون، بخش ۱، به نام ایزد بخشاینده (حکیم ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی ابن مؤید نظامی، شاعر قرن ششم ه.ق)[2] مَن طَلَبَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ لَم يَزَلّ فَاءن زَلَّ لَم تَخذُلهُ الحيلَهُ؛بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج71، ص340.[3] محمد اقبال لاهوري.[4] حافظ نامه، بهاءالدين خرمشاهي، 2بخش، چاپ پنجم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي و انتشارات سروش، 1372، بخش اول، ص 449 – 451.[5] اين بيت به سعدي منسوب است.