رفتن به محتوای اصلی

قصه شاخ گوزن

قصه گوزن و شاخ هایش

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند بخشنده و مهربان

یکی بود یکی نبود

غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود

روزگاری گوزن و بچه گوزنی برای خوردن غذا داخل جنگل به راه افتادند.

آنها همینطور که می‌رفتند به جایی رسیدند که پر از درخت بود و شاخ و برگ درختها همه جا را پر کرده بود.

گوزن پدر جلو تر و بچه گوزن به دنبال او می‌رفت.

ناگهان شاخ گوزن به شاخه‌های درختی گیر کرد.

گوزن کوچک به جلو آمد.

گوزن پدر به او گفت: بیا جلوتر و کمکم کن، من دیگر نمی‌توانم راه بروم.

بچه گوزن از پدر پرسید:چکاری باید انجام بدم؟
 

پدر شاخه ای را نشان داد و گغت: با پاهایت به ان شاخه ضربه بزن و آن را بشکن تا من خود را رها کنم.بچه گوزن که بسیار ترسیده بود، با ضربه ی پاهایش شاخه را شکست و پدر را نجات داد.

پدر رها شد و بچه‌اش را نوازش کرد و آنها دوباره به راه افتادند.

در ادامه‌ی راه گوزن کوچک از پدر پرسید:

پدر چرا گوزن‌ها شاخ دارند؟

گوزن پدر گفت:

چرا پسرم؟ مگر شاخ داشتن خوب نیست؟!

گوزن کوچک شاخ پدر را نگاه کرد و گفت:

دیدی چطور شاخهایت به شاخ و برگ ها گیر کرد؟

اگر من نمیتوانستم از آنجا نجاتت بدهم. دیگر از آنجا رها نمیشدی!

گوزن پدر خندید و گفت:

پسرم ما گوزن‌ها را به شاخ هایمان میشناسند. شاید بعضی وقت‌ها هم شاخهایمان به درخت ها گیر کند، ولی ما باید شاخ داشته باشیم.

آنها به راه خود ادامه میدادند که ناگهان صدای شیر آمد.

بچه گوزن ترسید و از پدر پرسید پدرصدای شیر را شنیدی؟

پوزن پدر به او گفت بله حالا باید به جایی امن برویم و دور و اطراف رو نگاهی کرد و به پسر گفت دنبال من بیا.گوزن و پدر دویدند اما شیربازهم به آنها نزدیک تر شده بود.

پدر گوزن به بچه گوزن گفت تا از طرف دیگری برود. تا بعد از مدتی دوباره به هم برسند.

گوزن کوچک از دور پدر خود را تماشا می‌کرد که برا یدفاع از خود و کودکش به جنگ با شیر می‌رفت.

شیر ، سلطان بزرگ جنگل از راه رسید و غرشی بلند کشید و هرچه گشت گوزن پدر را ندید.

گوزن کوچک تعجب کرده بود که طور سلطان جنگل نتوانسته شیر را پیدا کند و رفت.

بچه گوزن بعد از رفتن شیر به نزدیک آنجا رفتو در شاخه ها و برگ ها پدرش را دید.

گوزن کوچک پرسید: چطور شیر تو را ندید؟

گوزن پدر گفت: شیر تصور کرد شاخ های من یکی از شاخهای درختان است و من در اینجا پنهان شدم.

وآن دو خوشحال و خندان ادامه راه را طی کردند.

آیات 280 و 281 از سوره‌ی مبارکه بقره

«280» وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌

واگر (بدهكار) تنگ‌دست بود، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و (در صورتى كه واقعاً توان پرداخت ندارد،) اگر ببخشيد براى شما بهتر است، اگر (نتايج آنرا) بدانيد.

«281» وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‌

و پروا كنيد از روزى كه در آن به پيشگاه خداوند بازگردانده مى‌شويد و سپس هركس (جزاى) آنچه را كسب كرده، بدون كم وكاست داده مى‌شود و به آنان ستمى نمى‌رود.

موضوع کودک و نوجوان
ایتا روبیکا