مقدمه ای بر مهارت «قصّهگویی»
بپیش از پرداختن به مهارت «قصّهگویی»، ابتدا به تاریخچه ای از قصه گویی می پردازیم: هزاران سال پیش، انسانها پس از یك روز طولانی، دور آتش حلقه میزدند و با شنیدن قصّههای بزرگ قبیله، خستگی خود را به فراموشی میسپردند. قبل از آن كه صنعت چاپ رایج و كتابها نوشته شوند، مادر بزرگها در جمع گرم خانواده، با گفتن قصّه، از یك سو تجربیات خود را منتقل میكردند و از طرف دیگر ساعتی آنها را سرگرم و با این شیوه، تاریخ، سنّت، مذهب، آداب، رسوم و ... را به اهل خانه منتقل میكردند، امّا با پیدایش كتاب، رادیو و تلویزیون این روند كاهش یافت؛ ولی هنوز كه هنوز است كودكان علاقه وافری به شنیدن قصّه دارند. با این که «قصّهگويي»، پیشینهای پیوسته به تاریخ پیدایش انسان و علاقه به قصّه و شنیدن خاطرهها و ماجراها در نهاد انسان نهفته است، در حوزه و آموزش و پرورش، توجّه چندانی به مهارت «قصّهگويي» نشده و خانوادهها، بزرگ ترها، مربّیان و ... فرصت های طلایی «قصّهگويي» را به جعبههای جادویی سپردهاند و خود گرفتار کار خویشتناند، ما نیز با گریز از سنّت ها و پرهیز از نوآوری، از آن چه در گذشته به عنوان «قصّهگويي» داشتهایم، بریده و به دستاوردهای دنیای امروز از «قصّهگويي» نیز نرسیده ایم.
راه و روش قضه گویی در مهارت «قصّهگویی»
ضروری است در مهارت «قصّهگويي»، راه ها و شیوههای «قصّهگويي» آموخته شود و مهارت «قصّهگويي» به اثری کاربردی تبدیل شود. چرا فقط «قصّهگويي» از برنامههاي رايج مراكز پيشدبستاني شده و ظرفيت بهرهگيري از آن در مراحل سنّي ديگر، فرامش گردیه است؟ اگر شيوه استفاده، راهها و فنون «قصّهگويي»، تفاوت قصّهها و بيان خلاقة آنها آموخته شود و مربّی خود را به راهكارهاي عملي آن پيوند زند و مهارت «قصّهگويي» را یک بازی بداند، با «قصّه» خیال پردازی را غیر مستقیم به کودکان و نوجوانان آموزش می دهد. به آنها با ایجاد سوال، یاد می دهد حوادث را در ذهنشان به هم بچسبانند و واقعیت ها را کشف کنند.
زیرا او «قصّهگویی» است که باید در هنگام بازی با عروسک ها، وانمود کند که آنها سخن می گوید، راه می رود و فعالیّت می کند. اگر مربّی چگونگي قصهگويي را، با در نظر گرفته معيارهاي اجتماعي، نگرشهاي اخلاقي و از همه مهمّتر، احترام نهادن به حقوق كودكان، نوجوانان و ... را بیاموزد، می تواند «قصّه مناسب» را انتخاب کند تا هم «قصّهگويي» را برای گوینده(خودش) و هم شنیدن «قصّه» را برای شنونده لذّت آفرین سازد، اگر مربّی با ابزار و چگونگی بیان قصّه، شیوهها، اصول و روش های «قصّهگويي»(Story telling) آشنا شود، می تواند از این ابزار مهمّ برای انتقال مفاهیم و ... به خوبی بهره ببرد، البته محیط لازم «قصّهگويي» هم باید فراهم شود تا بتوان به راحتی با مخاطب ارتباط برقراركرد.*
اهمیت اصل قصه گویی در مهارت «قصّهگویی»
ارزش های «قصّهگويي»: «قصّه» عامل آموزش خیال پردازی به صورت غیر مستقیم در «کودکان و نوجوانان» است. با ایجاد سوال در ذهن مخاطب به او آموزش می دهد حوادث را به هم بچسباند و واقعیت ها را کشف کند. «قصّهگويي» دارای سه ارزش مهمّ است:
- کمک می کند «کودکان و نوجوانان»، سنّت ادبیات شفاهی را درک کنند و گذشته را بفهمند.
- به «بزرگسالان»، فرصت می دهد پای «کودکان و نوجوانان» را به میدان تجربه های ادبی بکشانند، بی آن که پایبند به کتاب باشند.
- از روی میل و علاقه، تصویرهای ذهنی و تجسّم فکری «کودکان و نوجوانان» را جهت می دهد و به تخیّل «قصّهگو» و «کودکان و نوجوانان» دامن می زند.
نیازها و اصول «قصّهگویی»
«قصّهگوها» با استفاده از کنش ها و حرکت اندام ها، کودکان را در داستان درگیر می کنند. هنگامی که «بزرگسالان» قصّه می گویند، «کودکان و نوجوانان» قصّه را کار با ارزشی به شمار آورده و برانگیخته می شوند که خود نیز «قصّهگويي» کنند.
نیازهای «قصّهگويي»: اولین نیاز برای «قصّهگويي»، داشتن مواد اولیه است. «مربّی یا قصّهگو» باید چیزی برای گفتن داشته باشد. انتخاب قصّه كار مشكلی است؛ چون از طرفی گنجینهی واژگان «کودکان و نوجوانان» زیاد نیست و کم کم تعداد واژه گانشان افزایش می یابد، و از سوی دیگر هر داستانی را نمیشود برای آنها بازگویی کرد، زیرا «کودکان و نوجوانان» کم سنّ و سال قدرت تمرکز و حواس محدودی دارند. لذا باید شرایط مهمّ در گزینش وبازگویی «قصّه» را در نظر داشت که عبارتند از:
- کوتاهی «قصّه»: در هنگام انتخاب «قصّه» باید به بلندی و کوتاهی آن توجّه کرد.
- لذّت آفرین بودن «قصّه»: «قصّهگو» باید از زمانی که برای «قصّهگويي» صرف می کند لذّت ببرد و «قصّهها» را با دل بستگی و علاقه بازگویند.
- توجّه به موضوع های مورد علاقه «کودکان و نوجوانان»: «قصّهگو» باید از موضوع های مورد علاقه گروه سنّی و تجربههای مخاطب «کودکان و نوجوانان» آگاهی داشته باشند، کودکان کم سن و سال قصّه هایی را که درباره موضوع های آشنا، مانند؛ جانوران و زندگی خانوادگی آنان باشد و یا قصّه های قومی را دوست دارند. آنها واکنش مثبتی نسبت به زبان در قصّه های توام با تکرار از خود نشان می دهند و وقتی قصّه به نقطه اوج خود می رسد از هم صدا شدن با آن لذت می برند. کودکان در سن بالاتر، از قصّه های ماجراجویانه، اسطوره ها و افسانه ها لذّت می برند. «قصّهگو» باید به حال و هوایی که می آفریند، مانند آن چه در «قصّههای» که طنزآمیز یا امیدبخش، جدّی یا ترسناک است، توجّه کامل داشته باشد.
روش و مراحل بازگویی «قصّهگویی» برای کودکان
«قصّهگو»، مانند؛ نویسنده باید ابتدا برای داستانش زمینهچینی كند. سپس گره و مشكلی برای قهرمان داستان طرح نماید و آرام آرام آن را به سوی اوج پیش ببرد تا این كه گره داستان گشوده شود و نتیجه لازم كه مقصود قصّهگو است، به دست آید:
- زمینه چینی؛
- بحران و گره؛
- اوجگیری؛
- نقطه اوج؛
- فرود؛
- پایان.
شیوههای آماده سازی قصّه:
1. «قصّهگو» باید در طول سال با مطالعه بسیار و دقیق خلاصه داستانهایی را كه میتواند برای كودكان بازگو كند، در دفترچه یا فیش، یادداشت كند؛ البته نباید از این دفترچه و كارتها سركلاس استفاده كند، چون موجب كم تأثیری قصّه خواهد شد. مربّی باید قصّهای را انتخاب و خلاصهنویسی كند كه شرایط زیر را داشته باشد.
- الف: داستان خود «قصّهگو» را برانگیزد.
- ب: مربّی «قصّهگو» بتواند از عهده بیان «قصّه» برآید.
- ج: برای گفتن مناسب باشد.(خواندن آن برای كودكان بهتر از شنیدن آن نباشد.)
- د: مناسبت قصّه با گروه سنّی شنوندگان لحاظ شود.(برای كودكان طولانی نباشد.)
2. آماده كردن تصاویری از قصّه و نصب مرحله به مرحله آن روی دیوار یا تابلو، برای این كه كوكان بهتر در فضای قصّه قرار بگیرند.
3. استفاده از عروسك شخصیتهای قصّه، كه با این شیوه قصّه به صورت نمایشی درخواهد آمد. البته بهترین شیوه، بازگویی قصّه بدون ابزار و وسایل نمایشی است. در این شیوه «قصّهگو» باید با حالتهای چشم وحركات دست با كودكان ارتباط برقرار كند، چون چشمهای قصّهگو نقطه تمركز به شمار میآید و از آن اطمینان، صداقت، عطوفت و ... احساس میشود. شنوندگان به چشمهای او چشم میدوزند و حالت های آن را درك میكنند. از حركت دستها هم پرسش، خواهش، تأكید، درك اندازه، فاصله، وزن و بافت یك شیء فهمیده میشود؛ لیكن باید توجّه داشت كه این حركتها از درون قصّه بجوشند، نه این كه قصّهگو با حركات اضافی خود شنوندگان را گیج كند و موجب دور شدن آنها از قصّه را فراهم كند.
روش اصلاح نیازهای روحی کودک در «قصّهگویی»
کودکان از سنّ 3سالگی شروع به کنجکاوی محیط اطراف و افراد دیگر می کنند. در ابتدا، اشیا را جاندار تصور کند و آن ها را موجودات زنده ای می پندارد و با خود مقایسه می کند. به طور مثال، هرگاه برای کودک قصّه ای درباره ی خرس نقل شود، او سعی می کند که حرکات و رفتار خرس میان داستان را تقلید کند. سنّ 3سالگی برای ورود کودک به دایره ی شنیدن افسانه ها مناسب نیست و ممکن است کودک با هم ذات پنداری های ذهنی و تقلید ماجرا به خود آسیب بزند. گروهی بدون در نظر آوردن سنّ کودک، با این نگاه که اگر تخیل کودکان، قوی تر از تخیل بزرگسالان است، پس عنصر خیال نیز برای کودکان مناسب تر است، مکملی را برای احقاق تعابیر بزرگسالان در بازگویی افسانه ها فراهم کرده اند که به جای کمک به کودکان، آنان را در معرض خطر قرار می دهد.
از 4سالگی تا 6سالگی، قوای ذهنی کودک، به سرعت پرورش می یابد. او به راحتی صحبت می کند و معنی حرف های خود را می فهمد. در این سنّ، او بیش تر از قبل به آزمایش های حسّی و ادراکی می پردازد، زیرا حسّ کنجکاوی او بیدار شده و نسبت به هر چیز نوظهور، به خصوص در مقابل اشیاء غیر عادی، عکس العمل مستقیم نشان می دهد. او از زندگی خانوادگی تقلید می کند و درحدّ خود از نیروی تفکر و استدلال بهره مند است، البته چگونگی استدلال های کودک بستگی به مسئله ای دارد که با آن سروکار دارد. در چنین سنینی، لذّت بخش ترین زمان برای او، گوش دادن به لحن قصّه گویی یک قصّه گو است. او تمام کارهایش را رها می کند تا خود را در دنیای خیالی و پر از ماجرای دیگری جای دهد. حتی در مقابل قصّه های تکراری چنین وانمود می کند که هم چنان مشتاق شنیدن است و با زیرکی خاصّی دقّت می کند که نکته ی ظریفی از داستان حذف نشود. از این زمان است که می توان برخی از افسانه ها را به زندگی خیال انگیز او وارد کرد.
او برای شخصیت های افسانه، شکل هایی را تصوّر می کند و حتی گاهی مانند یک بازیگر، نقش آن ها را با استفاده از وسایل محیط خود بازی می کند. ممکن است قصّه گو گمان کند که شخصیت های جادویی، هم چون جادوگر، دیو و حیوانات غیر عادی و… روحیه ی کودک را دچار مشکل می کند امّا واقعیّت چنین نیست، در این افسانه ها، خوبی پیروز و بدی همیشه مجازات می شود و قهرمانان همیشه به آرزوی خود می رسند. این خود با طرز فکر ساده ی کودکانی که در این سنّ قرار دارند، مطابقت دارد و برای او، این مسئله مهم است که شخصیّت بد تنبیه شود. در این میان، باید تلاش کرد که خشونت ها و قساوت ها، پر رنگ جلوه گر نشوند. در قصّه های انتخابی باید به سنّ و رشد فکری کودک توجه شود و افسانه ها را بر طبق شرایط موجود و قوای فکری کودک در نظر گرفت، تا کودک بتواند با آن ارتباط برقرار کند و از شنیدن اش لذت ببرد.
با تعریف برخی قصّه ها در این سنین، می توان جنبه های رفتاری کودکان را اصلاح کرد و نیازهای روحی آن ها را تعادل بخشید. برای نمونه: کودکان افسرده یا بیمار، به افسانه های شاد نیازمندند و برای کودکان ترسو یا دچار نقص و عیب، می توان قصّه هایی را تعریف کرد که در آن قهرمان داستان با وجود کوچک تر بودن، بی تجربه بودن، نازیبا بودن یا به دلیلی که عجیب به نظر می آید، به علت داشتن قلب مهربان و یا شجاعت، به هدف و آرزوی خود می رسند. داستان هایی که در آن، ضعیف ترها بر اثر مهارت و تجربه و فکر درست، بر قوی ترها و بد جنس ترها غلبه می کنند. کودک بی باک می تواند از افسانه ها بیاموزد که نباید به حیوانات و گیاهان آزار برساند. از آن جا که در چنین سنینی، کودکان، که همه چیز را از آن خود می دانند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با دیگران قسمت کنند و با حسادت از تعلقات خود نگهداری می کنند، در افسانه ها به طور غیر مستقیم می آموزند که اگر به دیگران هدیه بدهند، فقیر نمی شوند و برای خوشبخت شدن در زندگی، باید قلبی مهربان داشته باشند و به دیگران کمک کنند. با تعریف قصّه های گوناگون، می توان به مغز کودک و افکار او نفوذ کرد و او را برای زندگی با سعادت پرورش داد. این وظیفه بر دوش مخاطبان تلویحی و نویسندگان است.
با این که تقریباً در اواخر 4سالگی، کودک توانایی و تحمل افسانه های خشن را دارد، امّا باید توجّه داشت که این موضوعات نباید به واقعیت نزدیک باشد. و واقعی به نظر بیابد، زیرا ممکن است کودک، هم در رویا وهم در زندگی واقعی، دچار ترس و وحشت شود؛ بنابراین افسانه هایی مناسب است که در آن کودک بتواند با قهرمان پیروزی را تجربه کند. در نتیجه، پایان افسانه، برای چنین سنینی بسیار مهمّ است و لازم است مثبت و خوش باشد. قصّه با مخاطب است که هویت می یابد، چرا که اگر اثری در هیچ مخاطبی نداشته باشد، گویی که وجود ندارد. تفاوت نیازها و کثرت مخاطبان، موجب پویایی، تنوّع و خلاقیّت در ادبیات شده است. در این میان، توجّه به نیازها و تمایلات کودکان و نوجوانان اهمیّت به سزایی دارد؛ چرا که این گروه به علّت ویژگی های خاصّ سنّی شان و تفاوت میزان توانمندی شان در خواندن و درک ادبیات، نیازمند توجّه ویژه ای هستند. در هر حال، روند به کارگیری و ارایه ی قصّه و افسانه برای کودکان و نوجوانان باید با توجّه به نیازهای سنّی آن ها تنظیم و مرتّب شود تا بازدهی به جا و مناسب داشته باشد.
«قصّهگویی» در كلاس
بهتر است قصّه در مكانی گفته شود كه سروصدای اطراف مزاحم قصّهگو و شنوندگان نشود. در كلاس نیز باید زمینهای فراهم كرد كه كودكان در آفرینش قصّه سهیم شوند. برای مشاركت كودكان ابتدا باید نكتهای در باره قصّه به آنها ارائه كرد یا اگر قصّه را میدانند از آنها خواست كه ببینند آیا این روایت همان گونه است كه قبلاً شنیدهاند، یا نه؟ به حتم تفاوتهایی در بین این دو روایت وجود دارد كه برای كودكان لذّت بخش خواهد بود. قصّهگو باید در مكانی بایستد كه به خوبی همگان حركات او را ببینند و صدایش را به راحتی بشنوند. اگر امكان دارد. «مربّی» یا «قصّهگو» میتواند با كمك بچهها نیمكتها را به گونهای بچیند كه حالتی صمیمی و دوستانه به جمع شنوندگان داده شود. بهترین صورت به شكل نیمدایره است كه موجب صمیمیت و راحتی شنوندگان خواهد شد.
«قصّهگویی» در اردو و فضای باز
بهترین زمان برای «قصّهگویی» هنگام تفریح در اردوهاست؛ چون «قصّهگو» تمام ابزارها و امكاناتی را كه در كلاس به آنها دسترسی نداشته، در طبیعت در اختیار دارد. مانند: درخت، جوی آب، آتش و ... . «قصّهگو» میتواند با كمك این عوامل قصّهاش را مؤثرتر بیان كند، مثلا: در شبی كه بچهها دور آتش حلقهزدهاند، بازگو كردن قصّهی حضرت ابراهیم(ع) میتواند، قصّهاش را پُربارتر كند یا اگر در كنار استخری اردو زدهاند، میتواند قصّهی حضرت یونس(ع) را بگوید، البته چون فضای بیرون محیطی باز است، قصّهگو باید مكانی را انتخاب كند تا هم از سروصداهای مزاحم دور و هم بتواند شنوندگان را اداره كند، برای همین باید به كودكان نزدیكتر شود. بر تُن صدایش بیفزاید تا تأثیر و آهنگ صدایش در فضای آزاد از بین نرود. بهترین شیوه در این محیط، همان صورت نیمدایرهای است.
روش و مراحل بازگویی «قصّهگویی» برای نوجوانان
«قصّهگویی برای نوجوانان» چندان فرقی با «قصّهگویی برای كودكان» ندارد. اما چند نكته نیز وجود دارد كه در «قصّهگویی برای نوجوانان» باید توجه كرد:
- برای گفتن قصّه میتوان از اسلاید، اورهد و ... استفاده كرد تا هم قصّه جذّابتر شود و هم شنونده بهرهای شایسته از آن ببرد.
- اگر قصّه در فضای آزاد گفته میشود، بهترین شیوه همان حالت «نیمدایره» است تا «قصّهگو» تسلّط بهتری بر افراد شنونده داشته باشد.
- آن چه در «قصّهگویی» برای كودكان آمد، «قصّهگو» میتواند با كمك نوجوانان هم فضایی ایجاد كند كه شنوندگان در قصّه شریك و موجب تحوّل درونی آنها شود.
- نوجوان با طبعی پُرتحركی که دارد، دوست دار قصّههای حادثهای و تخیلی است. بهتر است قصّههایی مثل؛ قصّه حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و ... برای او گفته شود.
- مربّی «قصّهگو» باید نوجوان را بیش تر در قصّه شریك كند و فضایی از همدلی به وجود آورد؛ اگر قصّه در فضای باز گفته میشود، باید چنان فضای صمیمی ایجاد شود كه نوجوان بازی گوش هم جذب قصّه شود و هم آزادانه در اطراف پرسه نزند.
انتظار مربّی از كودكان: برای آن كه كودكان به دقت گوش فرا دهند، مربّی میتواند از كودكان بخواهد، هر كدام دفتری تهیه كنند تا هر قصّهای را كه میشنوند، در خانه یا چادر خلاصهای از آن را بنویسند و تصویرهای لازم را نیز بكشند. در پایان مناسب است مربّی برای بهترین شنونده جایزهای نیز در نظر بگیرد.
یادآوری اصول «قصّهگویی» و «قصّهگو»
«قصّهگو» باید به وسعت و گنجینه واژگان كودكان توجّه داشته باشد. باید از كلمه هایی استفاده كند كه مناسب گروه سنّی آنها باشد. مثلاً: از كلمه هویدا یا فاش به جای آشكار استفاده نكند. اگر هم كلمه مشكلی گفت، فوری مترادف آن را بیاورد تا در روند قصّه مشكلی ایجاد نشود. اما بهترین شیوه قصهگویی کدام است؟ در این زمینه روشهای متفاوتی هست. از جمله این که لازم است بعد از گفتن هر قصّه یا هنگام قصّهگویی به کودک فرصت دهیم به قصّه فکر کند و درباره آن حرف بزند. این روش از نظر عاطفی و عقلی برای کودک بسیار مفید است. برای این که قصّه توجّه کودک را جلب کند، بهتر است ضمن این که سرگرمکننده است، کنجکاوی او را هم برانگیزد. هم چنین لازم است تخیّل کودک را فعّال کرده و به او کمک کند توانایی ذهنیاش را افزایش و احساساتش را توضیح دهد. بهتر است قصّه با همه جنبههای شخصیّتی کودک ارتباط داشته باشد و از نیازهای کودکانه وی سوءاستفاده نکند.
قصّه باید نیازهای درونی کودک را جدّی بگیرد و اعتماد او را به خود و آیندهاش تقویت کند. آگاهیدادن به کودک درباره دنیایی که در آن زندگی میکند، پرورش عادتهای مفید و ایجاد عزّت نفس و حسّ استقلالطلبی و گسترش خلاقیّت از مهمّترین هدفهایی است که در قصّهگویی برای کودک دنبال میشود. کودک با خواندن یا گوش سپردن به قصّه بر توجّه و دقّتش به پیرامون خود میافزاید و درباره هر موضوع و پدیدهای فکر میکند. او از این راه مهارتهایی، مثل؛ خوب دیدن، خوب شنیدن، پرسیدن و به دنبال پاسخ بودن را به دست میآورد. در این میان وظیفه «قصّهگو» تنها ایجاد اشتیاق به خواندن در کودکان نیست؛ بلکه باید «قصّهگویان» برای تداوم خواندن در گروههای سنی برنامههایی را پیشبینی کنند تا عادت به خواندن در درون کودکان پایدار و نهادینه شود.
در پایان یادآوری میكنیم كه: «قصّهگویی» هنر است. «قصّهگویی»، بهترین راه برای گفت وگو با کودکان در مورد رفتارهای شان است. «قصّهگویی» حکم شربت شیرینی را دارد که با آن می توان تلخی دارو را به راحتی تحمّل پذیر کرد. رفتارهای کودک را می توان با «قصّهگویی» درمان کرد البته با این شرط که رفتارها را زود تشخیص داد و دست به کار شد. حسی که کودک پس از شنیدن یک «قصّه خوب» دارد، مانند احساسی است که ما پس از تماشای یک «فیلم خوب» پیدا می کنیم. مخاطب هنگام تماشای فیلم با یک یا چند شخصیت همانندسازی یا هم ذات پنداری می کند. کودک نیز به همین شکل، هنگام گوش سپردن به قصّه، خود را به جای شخصیت های داستان می گذارد یا به آنها احساس نزدیکی می کند. «قصّهگو» جز با تلاش و كوشش و صرف وقت لازم برای تهیهی یك قصّه خوب و جذاب و در نهایت مرور چند بارهی آن، موفق نخواهد شد. مربّی باید در طول سال قصّههای لازم را فراهم كند تا در دورهی تبلیغ یا اردو با كمبود مطلب روبهرو نشود. مربّان عزیز پس از همین حالا دست به کار شوید و فارغ از تاثیرگذاری قصّه در ادا کردن کلمات، تکوین شخصیت، قدرت تخیّل، افزایش اعتماد به نفس و.... برای کودکان در مدارس، مساجد و یا ... قصه بگویید، قصه هایی که قرار است در روزهای نه چندان دور آینده، تنها فصل مشترک آنها با دنیای عجیب و دوست داشتنی کودکی شان باشد.
برای آشنایی با مهارتهای موردنیازتان میتوانید با کلیک روی هرکدام از موارد زیر، به آنها دسترسی داشته باشید:
- مهارت «پایان»
- مهارت «بازی»
- مهارت «شروع»
- مهارت «تدریس»
- مهارت «نویسندگی»
- مهارت «قصّهگویی»
- مهارت «شعرخوانی»
- شیوه «تنظیم محتوا»
- مهارت «تابلونویسی»
- مهارت «رنگ آمیزی»
- مهارت «فرزندپروری»
نکات کلاسداری
- هدف از کلاسداری، اثرگذاری مطلوب دینی در حوزه عقاید، اخلاق، احکام و … می باشد.
- شما با مراجعه به پیوست می توانید برخی از نکات کلاسداری را دریافت فرمایید تا به یادگیری بهتر و ارتقاء معلومات فراگیرنتان کمک کنید.
موفق باشید.
نگارنده: محمدرضا عابدی
*. هنر قصّهگويي خلّاق؛
نويسنده: جک دیوید زیپس، مترجم: مينو پرنياني، سال چاپ: 1396، نوبت چاپ: 3، تعداد صفحات: 392، قطع: رقعي، ابعاد: 14.2 * 21.2 * 1.7، نوع جلد: شوميز، وزن: 460، ناشر: جيحون، شماره راهنمای کنگره: LB1042-ز9ه9، شابک 13رقمی( شابک یا (ISBN)، شماره استاندارد بینالمللی منحصربهفرد هر کتاب): 9789641169765. این کتاب ترجمهای است از: Creative story telling: building community، changing lives و موضوع اصلی کتاب «قصّهگویی» است. کتابی کاربردی و مسرتبخش برای قصهگویان، آموزگارها، پدرومادرها و هر آنکسی که مجری است. «قصّهگویی» هنرهستی بخشیدن به داستانهاست. این کتاب برای کم تجربهها، همانقدر با اهمیت و سودمند است که برای قصهگویان پرتجربه سودمند است و بر هنجارهای اجتماعی، نگرشهای اخلاقی و از همه گرانمایهتر، در احترام به «کودکان و نوجوانان» تأکید دارد و در حقیقت گرد هم آمده از تجربههای شخصی جک دیوید زیپس، قصهگوی تواناست.
در بخش نخست کتاب:هنر قصّهگويي خلّاق با نام داستانهای پریان به ساختار داستانهای سنّتی و شخصیّتهای گوناگون آن، مایهٔ بنیادی و فضای داستان آشنایی میشویم. در بخشی دیگر از کتاب به آمیختن افسانهها با بازیها و سرودهها اشارهشده است. در بخش دوم کتاب بانام پی گرد در ژانرها به گونههای گوناگون حکایات حیوانات با تأکید بر فابل(تمثیل های حیوانی) بهعنوان گونهای جدا ولی وابسته به افسانه پریان پرداخته است. در این بخش نویسنده از چگونگی رهبری مردم بهوسیلهٔ افسانهها و اسطورهسازی و داستانهای گزاف و شاخدار و اغراقآمیز، داستانهای آرزومندانه و داستانهای در پیوند با آرمانشهر سخن گفته است. بخش دیگر، دربارهٔ رویارویی غیرمعمول با داستانهای علمی ـ تخیلی است. بخش پسازآن، چشماندازی نوین به نمایشهای خلاق و ویدیو در کار با کودکان را کالبدشکافی میکند و سرانجام بخش پایانی بهکارگیری به جا و نا به جا از «قصّهگویی» را روشنسازی میکند.