مشخصات برنامه درسی نوح
عنوان:
کشتی نجات
مخاطب:
دانش آموزان ابتدایی
مهارتها:
در این درس از مهارتهای: پرسش و پاسخ، معما، شعر، کارت، داستان، جدول و ... استفادهشده است.
اهداف:
دانش آموزان در پایان درس، با مفهوم صبر و احترام به والدین آشنا میشوند و آثار اطاعت از دستورات الهی و تلاش درراه خدا و ... را درک میکنند.
نویسنده:
حجت بهرمن [1]
به نام خداوند پاک و دلیر
خداوند دریا، خدای امیر
به نام خداوند دریای نور
خدایی که دارد به هر جا حضور
سلام سلام آی بچهها!... حالتون خوبِ؟ سلامتید؟ خوبِ خوبین؟ حواسها جمعه؟ جمع جمعه؟ تنبل و بیکارید شما؟ خسته و بیحالید شما؟ وای وای وای وای! چشمم روشن! شما که بیحالید، من میخوام برای شما برنامه اجرا کنم؟ خُب! ... امیدوارم همه سرحال و بانشاط آمادۀ برنامۀ زیباوجذاب مون باشید! برنامۀ ما یک قانون داره، قانون چیه:
«با اجازه=با جایزه» – «بیاجازه=بی جایزه»[2]
خُب! حالا هرکسی که میخواهد جواب بدهد، فقط باید دستش رو بالا بگیره و اجازه بگیره والا قبول نمیکنم. اول برنامه چند تا سؤال بپرسم، ببینیم چه کسایی حواسشان خیلی جمعه! آمادهاید؟ قانون اول یادتان نره ها! قانون چی بود:
«با اجازه=با جایزه» – «بیاجازه=بی جایزه»
- مسجد جمکران در کدام شهر است؟ قم
- کدام ماه، ماه میهمانی خداست؟ ماه مبارک رمضان [3]
- به شیشه ایی که در پشت آن جیوه مالیده باشند، چه میگویند؟ [4] آینه
- کدام درخت است که 17 شاخه دارد، 9 شاخه آن در تاریكی و 8 شاخه آن در روشنایی است؟ [5] نماز
آفرین به اونایی که جواب دادند. حالا اگر حروف اول کلمات 4 جواب رو کنار هم قرار بدید، معجزۀ بزرگ پیامبر عزیزمان (ص) به دست میآید. بله! قرآن
من آرزو دارم که روزی مثل پدر قرآن بخوانم
در گوشهای بنشینم آرام از قصههای آن بخوانم
من خوب می دانم که قرآن از هدیههای آسمان است
هر حرف زیبایی که دارد حرف خدای مهربان است
قرآن برایم مثل باغی است باغی پر ازگلهای خوشبو
باید همیشه دوست باشیم مانند یک پروانه با او
آشنایی با نوح
اولین پیامبری که خداوند با كتاب و شريعت فرستاد و داستانش در تورات، انجیل و قرآن آمده، از شخصیتهای اصلی ادیان ابراهیمی است. او نخستین پیامبری است که در زمانش عذاب نازلشده و دومین پدر نسل کنونی انسان است. نسبت سایر پیامبران (ع) بهجز آدم و ادریس (ع) که قبل از او بودهاند، به وی منتهی میگردد. نام همسرش «والیه» و نام پسران او «حام و سام و یافث» و نام پسر گناهکارش که هنگام طوفان غرق شد، «کنعان» بود.
داستان او در سوره هود آیه ۲۵ به بعد و سوره نوح است. ۹۵۰ سال قومش را به یکتاپرستی دعوت کرد. سرانجام هنگام طوفان قومش غرق شدند وزندگی آنان به پایان رسید. وقتی طوفان آرام شد کشتی بر کوه جودی قرار گرفت. قبر حضرت نوح (ع) در نجف قرار دارد و در زیارتنامهی امام علی (ع) نیز به آن اشاره دارد.
خّب!... إن شاءلله که همۀ ما قرآن رو زیاد بخونیم و به قرآن هم عمل کنیم، صلوات بفرستید. بله دوستان قرآن که آخرین کتاب آسمانی است، دربردارندۀ قصههای زیادی از پیامبران الهی هست. چقدر خوبِ که این قصهها رو خوب بخونیم و درسهای زیبایی بگیریم. حالا میخوام براتون یکی از قصههای زیبای قرآن رو تعریف کنم که مربوط میشه به پیامبری به نام: ؟؟؟ [6]
بچههای خوبم قبل از اینکه داستان حضرت نوح (ع) رو برای شما تعریف کنم، یک مسابقه برگزار کنیم. مسابقۀ کارتها: من روی کارتها اعدادی نوشتهام که شما باید رابطۀ این اعداد رو با حضرت نوح (ع) بگید. آمادهاید؟ ۹۵۰ ۲۵۰۰ ۲۰۰ ۸۰ بله! آفرین ... به اونایی که درست جواب دادند. حالا پشت کارتها رو نگاه میکنیم تا ببینیم دوستاتون درست جواب دادند یا نه؟ مدت ساخت تعداد مؤمنان مدت پیامبری مدت عمر بله! ... بچهها، حضرت نوح (ع) ۹۵۰ سال قبل از طوفان، پیامبری کرد که بعدازاین مدت فقط ۸۰ نفر به ایشان ایمان آوردند و هدایت شدند و همین تعداد هم نجات پیدا کردند. [۷] ولی بریم سراغ ...
داستان نوح و کشتی نجات
صدای ارّه ها و چکش های سنگی، در نخلستان می پیچید. مردان با سر و روی عرق کرده، سرگرم کار بودند. تنه بزرگ درختان را می بریدند. چوب ها را صاف میکردند و تخته ها را بهطرف کشتی می بردند. حضرت نوح (ع) به اتفاق پسرانش سام و حام و یافث، تخته ها را به بدنه کشتی میخ میکردند. حضرت نوح (ع) هرگاه سرش را بلند میکرد، از دیدن یارانش که سخت در تلاش بودند، شاد می شد و خستگی از تنش بیرون میرفت. با شوق به سام و حام و یافث نگاه میکرد و در دلش برای آنها دعا میکرد. حضرت نوح (ع) افتخار میکرد که چنین پسران رشید و باایمانی دارد، اما گاهی دلش می گرفت. او هرگاه به یاد پسرش کنعان می افتاد، غمگین می شد. آرزو داشت که کنعان هم در کنار او باشد و در ساختن کشتی کمکش کند، اما کنعان با دشمنان حضرت نوح (ع) همراه و هم صدا شده بود و حرف آنها را به زبان می آورد:
- - ای نوح! تو و پیروانت دروغ گو هستید.
- - ای نوح! فقط افراد فقیر در اطراف تو جمع می شوند و به سخنان بیهوده تو گوش می دهند. اگر راست می گویی، آنها را رها کن و با ما ثروتمندان دوست باش. حضرت نوح (ع) از این حرف دلش می گرفت ولی
- - حضرت نوح (ع) گفت: ای مردم! من شما را به نیکی و پاکی دعوت می کنم اگر به خدا ایمان نیاورید، عذابی بزرگ در انتظار شماست.
مردم به حرف های حضرت نوح (ع) می خندیدند و می گفتند: اگر راست می گویی، به خدایت بگو تا آن عذاب را بفرستد. ما از خدای تو ترسی نداریم. حضرت نوح (ع) با افسوس و ناراحتی از آنها دور می شد. دستهایش را بهطرف آسمان بلند میکرد تا آنها را نفرین کند، اما دلش به رحم می آمد و می گفت: باز هم به آنها فرصت می دهم، شاید از گمراهی نجات یابند. سالهای زیادی گذشته بود.
حضرت نوح (ع) در این سالها، هر روز مردم را بهسوی دین خدا دعوت میکرد، اما هر روز که می گذشت، آنها بیشتر بر عقیده خودشان پافشاری میکردند و به بت پرستی و فساد ادامه می دادند. حضرت نوح (ع) می دید که آنها با چه شور و شوقی اطراف بتها می چرخند و برای آن موجودات سنگی قربانی می برند و از آنها برای بیماری و مشکلات خودشان کمک می خواهند. از دیدن آن همه کفر، دلش می گرفت و گاه آرزو میکرد ای کاش می توانست به کوهستان برود و آن جا در تنهایی، به پرستش خدا مشغول شود، اما خداوند وظیفه سنگینی بر دوش او نهاده بود که باید آن را به پایان می رسانید. همان طور که به یارانش چشم دوخته بود و به گذشته ها فکر میکرد، صدای عده ای را شنید که به آن جا نزدیک می شدند. نوح آنها را شناخت.
همان مردمی بودند که بارها او را مسخره کرده بودند و کتکش زده بودند پسرش کنعان را هم در میان آنها دید. سرش را پایین انداخت و به کارش مشغول شد، اما صدایی را شنید که به او گفت: ای نوح! کشتی به این بزرگی را به کدام دریا می اندازی. بهتر نبود که اول یک دریا می ساختی و بعد مشغول ساختن کشتی می شدی؟ نوح صدای خنده آنها را شنید، چیزی نگفت و به کارش ادامه داد. دیگری گفت: شاید نوح می خواهد دریا را به این جا بیاورد. حضرت نوح (ع) سرش را بلند کرد و با خشم نگاه شان کرد.
ناگهان خنده از لب ها محو شد و چند لحظه، همه ساکت شدند، اما یک نفر سکوت را شکست و گفت: اگر تو عاقل بودی، در خشکی کشتی نمی ساختی. حضرت نوح (ع) همچنان ساکت بود و کار میکرد. آنها هر چه بیشتر او را مسخره میکردند، نوح با تلاش بیشتری کار میکرد و چکش را محکم تر روی میخ ها می کوبید. انگار می خواست خشم خودش را از جهل مردم، به وسیله ضربه های چکش خالی کند. در دلش با خدا حرف میزد و می گفت: خدایا این مردم گمراه شده اند و هیچ امیدی به نجات شان نیست. خدایا هر چه زودتر عذابی را که وعده دادی بفرست تا زمین از کفر و جهل پاک شود.
هیچکس در آن لحظه نمیدانست که عاقبت حضرت نوح (ع)، تحملش تمام شده و دارد آنها را نفرین می کند. روزها و هفته ها و ماه ها گذشت. نوح در برابر مخالفت ها و طعنه های مردم مقاومت میکرد و با جدیت به کار ساختن کشتی ادامه می داد. تا آن که کشتی ساخته شد. وقتی مردم کشتی را دیدند، از تعجب دهان شان بازماند و گفتند:
- - به اندازه یک شهر است!
- - چه کشتی بزرگ و غول پیکری است!
- - آیا واقعاً نوح می خواهد این کشتی را به حرکت دربیاورد؟!
- - نه، هرگز نمی تواند چنین کاری کند. در این بیابان که جز خاک و شن چیز دیگری نیست. کشتی به آب نیاز دارد. آن هم کشتی به این بزرگی، فقط در دریا می تواند حرکت کند.
- اما دریا کجاست؟ در این نزدیکی که دریایی وجود ندارد. هر روز مردم به کنار کشتی می آمدند و با خنده و تمسخر، به تماشای آن می ایستادند. حضرت نوح (ع) از دیدن آنها و شنیدن حرف های طعنه آمیزشان ناراحت می شد، اما به روی خودش نمی آورد. تا آن که خداوند به نوح فرمان داد که آماده شود.
- - ای نوح! از هر حیوانی یک جفت انتخاب کن و با خانواده ات و همه مؤمنان به کشتی برو. لحظه عذاب نزدیک است.
حضرت نوح (ع) از هر حیوانی یک جفت انتخاب کرد و به همراه خانواده ویارانش به کشتی آمد. ناگهان سراسر آسمان ابری شد. ابرها به هم فشرده شدند و آسمان غُرّید و رعدوبرق زد. هوا تاریک شد. مردم در خانههایشان چراغ روشن کردند و وحشتزده به آسمان نگاه کردند. باد تندی وزید. قطرههای درشت باران آرام بر زمین بارید. باران کمکم شدت گرفت. هوا طوفانی شد. آب باران در تمام شهر به راه افتاد. آب بالا آمد و خانهها و ساختمانها را در خود فروبرد. بتهای سنگی سرنگون شدند و در آب فرورفتند. کافران در میان خروشان سیل، دستوپا میزدند و بتها را صدا میکردند.
گویی هنوز امید داشتند تا آن خدایان سنگی به کمکشان بیایند و آنها را نجات دهند. حضرت نوح (ع) روی عرشه کشتی ایستاده بود و به رشتههای باران که زمین و آسمان را به هم میدوخت، خیره شده بود. سام و حام و یافث؛ آخرین گروه حیوانات را به کشتی آوردند. آب کمکم از بدنه کشتی بالا آمد. در اطراف تا چشم کار میکرد، آب بود. گویی دنیا به یک اقیانوس پهناور تبدیلشده بود. فقط کوههای بزرگ در مقابل کشتی قد برافراشته بودند و با غرور، خودنمایی میکردند. ناگهان نوح از جا تکان خورد. بهطرف جلوی کشتی رفت. با دقت به روبهرو نگاه کرد. کنعان لحظهای ایستاد و به نوح نگاه کرد. بعد با دست به قله کوه اشاره کرد و فریاد زد:
- - من به کشتی تو احتیاج ندارم. بالای این کوه میروم تا نجات پیدا کنم. کنعان با شتاب از کوه بالا رفت. خودش را به قله کوه رساند. بالای قله ایستاد و با غرور به اطرافش نگاه کرد.
حضرت نوح (ع) با ناامیدی به بالای کوه نگاه کرد. کنعان مثل نقطه کوچکی بر فراز کوه درحرکت بود. ناگهان کشتی تکان شدیدی خورد. امواج بهسرعت بالا آمدند. آب از دیواره کوهها بالا رفت. قلهها زیرآب رفتند. کنعان وحشتزده در میان آب دستوپا میزد. نوح به سام و حام و یافث که پشت سر او ایستاده بودند، نگاه کرد. همه با نگرانی به کنعان نگاه میکردند. لحظهای بعد، کنعان در میان امواج فرورفت و دیگر بالا نیامد. نوح دستهایش را بهطرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا فرزند من غرق شد. تو وعده داده بودی که خانوادهام را نجات دهی.
صدای جبرئیل را شنید: ای نوح! او دیگر از خاندان تو نیست. خداوند میفرماید: ما وعده دادیم که مؤمنان را نجات دهیم. نوح از حرف خودش پشیمان شد. سجده کرد و گفت: خدایا مرا ببخش. باران شدت گرفته بود. خانهها و کوهها و بناهای بزرگ در آب غرقشده بودند. کشتی نوح در میان امواج به حرکت درآمده بود و بهسوی مقصدی نامعلوم میرفت. همه روی عرشه جمع شده بودند و زیر بارش شدید باران، دعا میخواندند.
هیچکس نمیدانست که عاقبت چه خواهد شد و کشتی آنها را به کجا خواهد برد. همه به نوح خیره شده بودند و به چهره آرام و مطمئن او نگاه میکردند و نوح در این فکر بود که عاقبت خداوند به وعدهاش عمل و زمین را از بتپرستان و جاهلان پاک کرد. با عذاب الهی طوفان که در زمان حضرت نوح (ع) نازلشد، قومش غرق شدند وزندگی آنان به پایان رسید. وقتی طوفان آرام شد کشتی بر کوه جودی قرار گرفت. نوح ویارانش به آرزوی دیرینه خود رسیدند. آرزویی که سالها برای به دست آوردن آن سختی کشیدند و مبارزه کردند و حالا همه میرفتند تا زندگی جدیدی را شروع کنند، زندگی پر از سعادت و خوشبختی که باایمان و اعتماد به خداوند یکتا همراه بود.
خُب دوستان خوبم، دیدید که حضرت نوح (ع) برای هدایت مردم، سختیهای زیادی کشید ولی مردم او رو مسخره میکردند، ولی ایشان در مقابل همۀ حرفهای مردم و همۀ مشکلات صبر میکرد و خدا رو شکر گذار بود. حتی پسرش هم او رو مسخره میکرد. بچهها، میدانید که چرا کنعان بااینکه پسر حضرت نوح (ع) بود ولی عذاب شد؟ برای اینکه به جواب این سؤال برسیم باید جواب سؤالهای زیر رو در جدول قرار بدید و پیام جدول رو پیدا کنید. هرکی میخواهد جواب بده باید دستش رو بیاره بالا و بعد بیاد اینجا و جواب بده. آمادهاید: اول من کشتی حضرت نوح رو بکشم و بعد اون رو بهصورت جدول تقسیمبندی کنم:
- سومین اصل دین چیست؟ نبوت: ۶ - ۲ - ۱۳ و ۱۵
- کدام کلمه به معنای سؤال است؟ پرسش: ۱ - ۷ - ۱۲ و ۹
- به دانایی و علم چه میگویند؟ [۸] دانش: ۱۱ - ۱۴ - ۱۰ و ۹
- کریم اهلبیت (ع) لقب کدام امام است؟ حسن: ۱۶ - ۴ و ۱۷
- کدام کلمه در زبان عربی به معنای درب است؟ باب: ۳ - ۵ و ۸
آفرین به شما و هزار آفرین به این ۵ نفر که پاسخ سؤالها رو دادند. درستِ که ۱۷ مسافر ما (۱۷ حرف) سوار خانه های این کشتی (جدول) شدند ولی هنوز اصل مسابقه که پیام جدول هست، باقی مانده. این ۵ نفر برای اینکه پیام جدول رو پیدا کنند باید با رمز ۳ از حرف اول جدول (پ)، سه تا سه تا بشمارید تا با کنار هم گذاشتن این حروف (۱۷ حرف) به پیام جدول که مصرع اول شعری است برسید. ولی بچهها تا دوستانتان دارند پیام جدول رو پیدا میکنند من سؤال شما تماشاچیان رو هم مطرح کنم: شما باید مصرع دوم این بیت رو که دوستانتان بهعنوان پیام جدول پیدا میکنند رو پیدا کنید. خب ببینیم که چه کسی به پیام جدول ما دست پیدا کرد؟ آفرین به شما که پیام جدول رو پیدا کردید؛ و اما ...
پیام جدول: پسر نوح با بدان بنشست
و اما جواب تماشاچیان که مصرع دوم شعر هست: خاندان نبوتش گم شد [۹]. خب سلامتی دوستانتان که توی مسابقه شرکت و پیام جدول رو پیدا کردند، یکدست بلند و صلوات بفرستید!
بچهها می دونید که پسر نوح بااینکه پسر پیامبر بود، غرق شد. چرا؟ بله، آفرین به شما. من روی کارتها کلماتی نوشتهام که شما باید بخوانید و بگویید: اولین کارت چون دوستان انتخابی پسر نوح، کارت بعدی خوب نبودند و به حرف های پدرش حضرت نوح (ع) که خداوند دستور داده بود از او اطاعت کنه، گوش نمیداد. عامل مهم انحراف پسر نوح دوستان او بودند. دوستى گاهى آنقدر افراد را به هم نزدیک مینماید که دیگران قدرت تشخیص میان آنان را از دست میدهند.
تأثیر دوست بر دوست ناگهانى نیست تا بهراحتی بتوان خوب و بد آن را شناخت. تأثیر دوستی بسیار تدریجى، اندکاندک و پنهان است به همین دلیل کسانى که از طریق دوستی منحرف میشوند، گاهى هرگز متوجه انحراف خود نمیگردند. انحراف و بدیِ فرزند نوح آن اندازه آشکار و علني شده بود که خدا فرمود: ... يَا نُوح او از خاندان تو نيست. برای او كه سرتاپا غرق فساد و تباهى است، جاى شفاعت نيست، اى نوح، اصلاً حرفش را نزن! ... [10] پس یادمان باشِ که همیشه به حرفهای چه کسی گوش کنیم؟ آفرین پدر و مادر به حرفهای آنان خوب گوش بدیم. باشِ؟
امام صادق (ع): اگر قبر امام علی (ع) را در نجف زیارت کردی، بدان که آدم و نوح (ع) را نیز زیارت میکنی. [11]
آفرین بر شما. اما آخر برنامه چند تا دعا کنیم:
دستامونو میبریم بالا
باهم دیگِ میکنیم دعا
شکر خدا، داده به ما
هم یه مامان هم یه بابا
خدا که ما رو دوست داره
دعامون رو قبول داره
چشم میدوزیم به آسمون
می گیم خدای مهربون
غصه رو از ما بردار
امام زمان نگهدار
غصه رو از ما بردار
رهبرمون نگهدار
برای آشنایی با مهارتهای موردنیازتان در تدریس میتوانید با کلیک روی هرکدام از موارد زیر، به آنها دسترسی داشته باشید:
- کلاسداری
- اسباببازی
- نقد داستان
- تربيت برتر
- جدول قرآنی
- پوشش مربّی
- قصههای قرآن
- قصه حیوانات
- اشعار کودکانه
- پرسش و پاسخ
- مهارت «پایان»
- مهارت «بازی»
- مهارت «شروع»
- مخاطب شناسی
- پرسش استاندارد
- اطلاعاتی از قرآن
- مهارت «تدریس»
- بیست اصل تربیتی
- مهارت «نویسندگی»
- مهارت «قصّهگویی»
- مهارت «شعرخوانی»
- شیوه «تنظیم محتوا»
- مهارت «تابلونویسی»
- مهارت «رنگ آمیزی»
- مهارت «فرزندپروری»
- مهارت آموزش «مفاهیم قرآنی»
پانویس:
- [۱]. حجت بهرمن: 09191543275-09127586507
- [۲]. مربی این قانون را با خط فانتزی بر روی تابلو مینویسد.
- [۳]. آفرین به اونایی که مانند بزرگترهاشون روزه میگیرند و یا روزه ... روزه کله گن... میگیرند.
- [۴]. دوست خوب باید مثلچی باشِ؟ آینه که عیبهای ما رو در مقابلمان به گه نه پشت سرمون.
- [۵]. صحبت کردن باخدای مهربون که روزی ۵ بار انجام می دیم.
- [۶]. مربی نام حضرت «نوح» را بهصورت خط فانتزی نوشته و بهمرور کامل میکند.
- [۷]. ر.ك: امالي: ص ۳۰۶، حيوة القلوب: ج ۱، ص ۸۷، عيون اخبار الرضا: ج ۲، ص ۶۰، بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۲۸۵، خصال: ج ۱، ص ۳۳۵ و اثبات الوصيه:ص ۱۷. به حضرت نوح (ع) با ۲۵۰۰ سال عمر «شيخالانبياء» گفتند.
- [۸]. به معنای دانایی، شناخت، حکمت علم و در روایتی از امام علی (ع)آمده: گمشدۀ مؤمن است. غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۷۵
- [۹]. شعر: «پسر نوح با بدان بنشست***خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزى چند***پى نیکان گرفت و مردم شد.» از سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » ...
- [10] . قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ. گفت: اى نوح، او از خاندان تو نيست، او عملى است ناصالح. از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه. سوره هود، آیه ۴۶
- [11] . امام صادق (ع) خطاب به مفضّل فرمود: کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن جعفر (ابن قولویه قمی)، تصحیح: بهراد الجعفری، ط ۱، تهران، صدوق، ۱۳۷۵ ه. ش. ص۳۵-۳۶؛ ترجمه کامل الزیارات، ص۱۱۲-۱۱۳. همچنین در ضمن زیارتنامه امیر مؤمنان (ع)، بخش ویژهای نیز برای زیارت حضرت آدم (ع) و حضرت نوح (ع) اختصاصیافته است: اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلشَّجَرَةِ اَلنَّبَوِيَّةِ وَ اَلدَّوْحَةِ اَلْهَاشِمِيَّةِ اَلْمُضِيئَةِ اَلْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ اَلْمُونِعَةِ بِالْإِمَامَةِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ اَلطَّيِّبِينَ اَلطَّاهِرِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ اَلْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ اَلْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلاَيَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ اَلْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلاَيَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ اَلضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اَللَّهِ وَ بِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ اِبْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْكُمْ أَجْمَعِينَ . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ع)، ج 99، ص 212، عنوان باب: الجزء التاسع و التسعون، تتمة كتاب المزار، أبواب زيارت الأئمة و رسول الله صلوات الله عليهم أجمعين، باب آخر في زيارتهم عليهم السلام في أيام الأسبوع و الصلاة و السلام عليهم مفصلا، زيارة أمير المؤمنين (ع) برواية من شاهد صاحب الزمان (عج) و هو يزور بها في اليقظة لا في النوم يوم الأحد و هو يوم أمير المؤمنين عليه الصلاة و السلام